روزی که فهمیدم مادر شدم.
سلام عزیزم نمیدونم چه طور اون لحظه زیبا رو برات توصیف کنم یک حس باور نکردنی داشتم با خاله هدی تماس گرفتم و خاله هم سریع به منزلمون اومد بعد به مامان بزرگ گفتم وهمگی دور هم جمع شدیم ومنتظر بابایی شدیم تا مامان بزرگ خبر بابا شدنش رو به بابایی بگه . بابا حسابی خوشحال شد و اون شب رو با هم جشن گرفتیم. ...
نویسنده :
بابایی و مامانی
2:51